دیشب من بودم وشب بود و یاد تو،
دیشب فاصله میان من وپنجره
و شب را تنها یاد تو پرکرده بود...
دیشب سجاده سپید نیازم رادر حرمش گسترده بودم
وتمام فرشتگان را به بزم عاشقانه ام دعوت کرده بودم...
اي كه زندگي ام را با نگاهت روشن كردي
و سر فصل زيباي زندگي را با كلمه عشق آغاز كردي
اي كه همچو ساحل آرامي هستي در درياي طوفاني دلم
و ناخدايي براي كشتي رها شده در طوفاني از امواج
حال چون هميشه سفره آسمانت را براي اين دل تنگ بگشا
كه مرا به تو نياز است
************
خیلی سخت است وقتی همه کنارت باشند و باز احساس تنهایی کنی.
وقتی عاشق باشی و هیچ کس از دل عاشقت باخبر نباشد . وقتی
لبخند می زنی و توی دل گریانی . وقتی تو خبر داری و هیچ کس نمی
داند . وقتی به زبان دیگران حرف می زنی ولی کسی نمی فهمد .
وقتی فریاد می زنی و کسی صدایت را نمی شنود . وقتی تمام درها به
رویت بسته است... آن گاه دستهایت را به سوی آسمان بلند می کنی
و از اعماق قلب تنها و عاشق و گریانت بانگ برمی آوری که: « ای
خدای بزرگ دوستت دارم!» و حس می کنی که دیگر تنها نخواهی
ماند...
:: موضوعات مرتبط:
نوشته های عاشقانه ,
,
:: برچسبها:
عاشقانه ,